چه می جویم در این تاریکی ژرف ؟
چه می گویم میان زاری و اه ؟
چه می نالم نه درمان دارد این درد
چه می پویم نه پایان دارد این راه
در این صحرای هول انگیز و تاریک
به دنبال چه می گردم شب و روز ؟
چه می خواهم در این دریای ظلمت
از این امواج سرد عافیت سوز ؟
به دستم شمع خاموش جوانی
به پایم داغهای ناتوانی !
به جانم اتش بی همزبانی
به دوشم بار رنج زندگانی!
نه از کوی محبت ردپایی
نه از شهر وفا نور صفایی
نه راه دوستی را رهنمایی
نه اهنگ صدای اشنایی !
چه می پویم ؟ _ ره بی انتهایی
چه می جویم؟ _ بهشت ارزو را
چه می نالم ؟ _ زدرد بی دوایی
چه می گویم ؟_ حدیث عشق او را
فریدون مشیری
نظرات شما عزیزان:
|